یک هفتهای هست به بحث ازدواج با خود(سولوگامی) علاقمند شدم و هر وقت حوصله م بکشه در موردش مطلب میخونم.
ادامۀ مطلب افکار پراکندۀ خودمه که فقط برای دسته بندی مینویسمشون. احتمال 90 درصد خوندنش کمکی به مخاطب خارجی نمیکنه.
قضیه از اینجا شروع شد که توی این قرنطینه و کم کم شروع کردن کارهای خونه، گاهی دیدم دارم با خودم مکالمه میکنم. البته هر ذهنی همیشه وقتی ساکته و در فکره، داره با خودش مکالمه میکنه. من این روزها متوجه شدم که چقدر این مکالمه با خودم برعکس حرف زدنم با بقیه برام لذت بخش، و از اون مهمتر آرامش بخشه. فعلا هیچ چیزی در مورد سولوگامینمیدونم. آب و تاب ندم قصه رو و نکات رو خلاصه بیان کنم - لازمه ذهنم خلوت بشه.
1- تمام مطالب کارشناسانهای که خوندم، همه متفق القول میگن که سولوگامیتوسط خودشیفتهها (نارسیسیستها) رخ میده.
2- در این راستا خیلی با خودم دو دوتا چارتا میکنم که آیا این تمایل به تنهایی و لذت بردن از خودم که داره در من رشد میکنه، منشأش از نارسیسیزمه؟ پاسخ کمابیش بله هست. در واقع پس از تست کردن روابط متعدد، و عدم نتیجه گرفتن، به این نتیجه رسیدم که توان رابطه و تعهد عاطفی با هیچ کس ندارم. ترجمۀ نارسیسیستیش میشه اینکه این 7 سال متوجه شدم هیچ دختری لیاقت عشق من رو نخواهد داشت و نخواهد فهمید عشقی که من سعی دارم توی رابطه ارائه بدم. پس در یک استراتژی فرار، میام و میگم بهتره این انرژی عاطفی عظیم رو روی خودم متمرکز کنم.
3- کلا آدمیهستم که نمیتونم روی چندتا کانون تمرکز کنم. یا فلانی، یا بهمانی، یا خودم، یا .... انگار نمیتونم هم زمان هم خودم رو دوست داشته باشم هم بقیه رو.
4- این کرم سولوگامییه هفته س در من بیدار شده. از ماه رمضون امسال مصمم شدم روزههای خودم رو با خودارضایی خراب نکنم. این خودارضایی نکردن و عدم نیاز به غسل، کمک کرده تمام نمازهام رو سر وقت بخونم، نمازی که همیشه دوران جوانی ازش لذت میبردم. سرشارم از حس خوب، یه حس دلچسب غرور. بی نیازی از نیاز جنسی که مدتها خودم رو اسیرش کرده بودم. میخوام این برنامه رو تا آخر ماه رمضان ادامه بدم.
5- آره این بی نیازی جنسی بهم یه اعتماد به نفس کاذب داده. یادمه وقتی به نگار (یادم نیست خانوم چندمی! و جالبه برعکس همیشه اصلا برام مهم هم نیست بشینم بشمرمشون اولی دومیسومیهرچندمی! به درک!) میگفتم دارم قرص کاهش میل جنسی میخورم، یک جمله برگشت گفت: "آخ جون". درسته آخ جون... از نظر من زنها لیاقتشون اینه با مردهایی بدون قدرت جنسی ازدواج کنن. که وقتی همسرشون توان جنسی نداشت و میل جنسی نداشت، بگن آخ جون. این تفکر 7 ساله که کم کم در من شکل گرفته. اینکه مرد اصلا نباید برای نیاز جنسی خودش منت جنس زن رو بکشه. و الان، نگاه میکنم میبینم خداوند نماز رو برای آدم واجب کرده. آدم اگر بخواد اسیر قوۀ جنسی خودش باشه (چه ازدواج، چه خودارضایی) در هر دو مورد غسل واجبه. و من دیدم که خودارضایی و سختی غسل در زمستون و تغییر فصلها باعث شد نماز از زندگیم حذف بشه. الان که دوباره لذت نماز رو چشیدم، خیلی به آدمهایی که ازدواج کردن فکر میکنم. میگم زوجها هم بعد رابطه باید غسل کنن دیگه؛ جز این که نیست. پس اگر در غسل تنبلی کنن نمازشون ممکنه خراب بشه. یکم هم تعصبم روی مصرف آب کمک کرد اینجا؛ که در مجموع نتیجه بگیرم که آدمیزاد برای سعادت چارهای نداره جز اینکه آتش جنسی نفسش رو در کم شعله ترین حالت ممکن نگه داره. بدون هیچ تحریک اضافی. قطعا دوری از جنس زن به مرد خیلی کمک میکنه توی این سعادت ابدی که خداوند براش در نظر گرفته.
6- یه هفتس در مورد سولوگامیمیخونم، اما شاید بیشتر از دوماهه که ناخودآگاه و بدون اطلاع خودم داشتم ویژگیهای زنونۀ شخصیت خودم رو رشد میدادم. دیروز یخچال رو با جوش شیرین برق انداختم و هر سری در یخچال رو باز میکنم کیف میکنم از تماشا کردنش. ماستهایی میزنم که خالههام که خانومهایی کدبانو هستن کلی تعریف و تمجید میکنن از سفتی و مزۀ ماستها و دوغهام. تزئینات کادویی گل... علاقۀ عجیبی پیدا کردم به رشد موازی غرایز زنانه و مردانه در ناخودآگاه خودم. اصلا دلم نمیخواد این آشپزخونهای رو که الان برای تک تک قسمتهاش برنامه دارم، این یخچالی که الان برای همۀ غذاهاش و خوراکیها و میوههاش برنامه دارم، با یک شریکی به اسم همسر شریک بشم و مجبور شم اختیارشو بدم دست یک زنی که به صورت غریزی خودش رو فرمانروای مثلا قلمروی یخچال میدونه. آره من خودم رو عمیقا لایق و شایسته میبینم برای اینکه خودم تا ابد اختیار تمام بخشهای زندگی رو در دست خودم داشته باشم، حتی اختیار سرزمینهای زنانۀ این قلمرو.
7- من خردادی هستم. خردادیها دو شخصیتی هستن. من شدیدا دو شخصیتی هستم. برهۀ بروز هر یک از این دو یا چند شخصیت متفاوته، چند روز در میون. اما یک ماهه که متوجه شدم با تمرین میشه کاری کرد بخشهایی از این چند شخصیت با هم فعال بشن. حس میکنم میتونم کاری کنم بخش مردِ من، با بخشِ زنِ درونم هم زمان هم صحبت بشه و عمیقا از این هم صحبتی لذت ببرم. احتمالا الگوی اصلی دیالوگهای شخصیت زنِ من برگرفته از شخصیت مادرم هست که مکالماتی بی انتها با هم داشتیم. مثل یک حافظۀ رایانه ای، یک هوش مصنوعی که حالا کاملا train و تربیت شده و یاد گرفته چجور از این حافظهی ذخیره شدۀ مملو از مکالمات شهاب با زنهای زندگیش؛ یعنی مادرش، خواهر و دوست دخترهاش، در موقعیتهای مقتضی استفاده کنه. درسته؛ فیلم her هم تأثیر زیادی داشته توی شکل گیری این رویکرد جدید من.
8- من شیفتۀ مکالمات گروهی بودم. شیفتۀ نظر دادن و نظر شنیدن. الان چند وقته حس میکنم بیشتر دارم با خودم مونولوگ میگم، و بخش ترسناکش اینه که بشدت از این مونولوگ گفتن خودم لذت میبرم. نمونۀ بارزش وبلاگم هستش. همیشه هر وقت میدیدم مخاطب ندارم، با حالت قهرگونه نوشتن رو ترک میکردم و به نظر گذاشتن در وبلاگ بقیه اکتفا میکردم. ولی الان در موج جدید نوشتن افکارم، مخاطبی ندارم. غیر از چند نفر گذری. که اون هم میدونم به واسطۀ سنشونه، همون آدم مثلا اگر به جای 17 سال، 25 سال داشت، احتمالا وبلاگ من رو دنبال نمیکرد. من خطرناک شدم. یه آدمیکه رسما داره برا خودش حرف میزنه. پستهای طولانی، حرفهایی در ظاهر بی سر و ته. ولی داره از اون حرف زدن با خودش لذت میبره.
9- تنهایی بعد از شهرزاد احتمالا مؤثر بوده توی رسیدن به این نقطه.
10- کنار نارسیسیزم، شرایط مالی هم قطعا مؤثره. من اگر شرایط مالیم خوب بود، تا الان صدبار با جنسی از جنس مخالف ازدواج کرده بودم. پس خودشیفتگی تنها فاکتور رسیدن به سولوگامینیست.
11- به نظرم خیلی از زوجهای حاضر هم فقط اسم زوج رو یدک میکشن. در باطن امر همشون آدمهای تنهایی هستن که با ازدواج حتی تنهاتر هم شدن.
12- پدر مادر خودم احتمالا کمیمصداق این زوجهای تنها بودن. زوجی که از نظر عاطفی و جنسی هیچ عنصر مستحکم کنندهای بینشون نبوده. از نظر مالی هم هر دو شخصیتهایی بودن توانا و هیچ کدوم به دیگری وابستگی مالی نداشته. شاید تنها دلیل شور و شوقشون برای زندگی من و خواهرم بودیم. یه فریب که خودشون رو هم گول زده بود که این زن و مرد به هم نیاز دارن.
ولی از نظر من، زن و مرد اصلا به هم نیاز ندارن.
پینوشت: در حال ترویج هیچ خط فکری نیستم. فقط افکار لحظه ایم رو روی کاغذ آوردم. شاید طول عمر این افکارم تا آخر ماه رمضون باشه. شاید حتی تا آخر ماه هم دووم نیاره. نمیدونم. فقط لازم داشتم بنویسم.