سریال عجیبیه این سریال سرباز. کم خرج، آماتور، فیلمنامۀ روزمره با حقایق روتین، با دروغهای روتینتر، ولی بازم دنبالش میکنم :/ شاید چون بلافاصله بعد افطار پخش میشه.
سطح مالی کاراکترهای فیلم -در راستای سیاست کم خرج بودن فیلم، شخصیتهای داستان همگی پشت پژو 405 و نهایتش پاترول 4در میشینن در پرخرجترین حالت ممکن. یک سری آدمای معمولی با زندگیهای معمولی که حتی دکتر مملکتش هم جوری معرفی شده که اگر با وجدان باشه، بدون نیم نگاه به ارث مادری توان خرید خونه در تهران رو نداره. از این نظر واقعی بودن این فیلم رو دوست دارم، رک و پوست کنده به مخاطب گفته اگر ارث نداری، فکر خونه دار شدن نکن. برعکس فیلم شبکه نمایش خانگی، به نام هم گناه که ده قسمتی که ازش دنبال کردم، هرچند فوق العاده جذاب و هیجان انگیز بود، ولی خوب شخصیتهای عجیبی در فیلم بودن. خانوادۀ صبوری که این داداش به اون داداش دستی 50 میلیون قرض میداد خواهر زادهه میگفت دایی من ته این کارتم بیست و پنج میلیون بیشتر نیست 15 میلیونم از آرمان میگیرم کارتو راه بندازه :)))) که البته اینم برای یکی دو درصد از مردم ایران واقعیهها. ولی برای امثال من کلا ناملموسه :/
دروغهای محیط خدمت -اصلا گولِ دروغهای فیلم در مورد محیط پادگان رو نخورید. سروانِ پادگان ده دقیقه سرباز رو بغل میکنه که آروم باش، توی بازداشتگاه حباب و بادکنک رنگی بود :))))) خدایی نمیدونم چی میخوان القا کنن با این جوکهای جفنگ. همینقدر براتون بگم. بهترین و سالمترین آدمیکه من در دوسال خدمت دیدم، سرگرد بالا سر خودم بود که بشدت دقیق و منظم بود. و نظم این آدم به من کمک کرد منم سرباز منظمیباشم و بتونم سال 96 سرباز نمونۀ تهران معرفی بشم و لوح بگیرم و سیصد تومن پول :D همین سرگرد، قبلا توی رستۀ پیادۀ نیروی زمینی، مسئول وظیفهها بود. و رک و پوست کنده برای بقیه تعریف میکرد که این اواخر ما رو از تنبیه بدنی سرباز منع کرده بودن. و با عجز از بقیه کادریها میپرسید که شما بگین سربازی که نزنی توی گوشش چجور میخوای ادبش کنی و نظم یادش بدی :|
یک نکتۀ مهم دیگه هم مد نظر داشته باشید. هدف پادگان اگر مرد کردن سرباز باشه، این چیزی که تو فیلم نشون میده شاید درست باشه. ولی خیلی شفاف، هدف پادگانهای آموزشی، مهیا کردن نیروی خدمات و نظامیصفر برای کارهای روزمره هست، از قبیل افسرهای راهنمایی، مرزبانی، کارهای نظافتی و شستشوی دستشوییهای محیطهای نظامیو ... و تعارف رو بذاریم کنار. همه میدونیم لازمۀ القا کردن این وظایف به سرباز اینه که دوماه سرباز در دوران آموزشی پادگان توهین بشنوه و تحقیر بشه. چرا به سرباز میگن آشخور؟ سربازی که تازه از پادگان اومده بیرون، کاملا ورزیده تره از نظر بدنی، چابکتره، از نظر اعتقادی هم به دلیل اجباری بودن نمازهای پادگان قطعا در اوج خودشه، ولی همین سرباز چابک و ورزیده و با بالاترین درجه اعتقاد، آماده ترین شرایط روحی رو داره برای شستن توالتها و تی کشیدن راه روها و نگهبانی دادنها بالای برجک و داخل کیوسک کلانتری و ... چون دو ماه تمام در پادگان توسط فرماندهها تحقیر و تنبیه شده. سختی کشیده و ترس توی سلول سلول بدنش نفوذ کرده. ولی سرباز 7 یا 8 ماه خدمت اینجور نیست. سرباز 15 ماه خدمت رو امکان نداره شما بتونی تی دستش بدی راهرو تمیز کنه یا فرچه دستش بدی توالت بشوره. این سیستمیکه سریال سربازداره نشون میده خیلی غیر واقعی و ماوراییه.
من شخصا نه تی دست سربازهای جدید دادم، نه از وظایف خودم سر باز زدم، تا روز آخر خدمت روزهایی که تی کشیدن راهرو با من بود رو خودم آستین بالا میزدم و تی میکشیدم. بگذریم رفتم تو خاطرات مخم قفل کرد...
گناهی به نام طلاق -تا اینجا سریال سربازتا تونسته نقش زن رو به کارهای خونه محدود کرده. هم یلدا هم فرزانه، دو زنی هستن که سریال سعی داره نشون بده برای کار بیرون از خونه ساخته نشدن و یکیشون ترک تحصیل کرده و یکیشونم داره ترک استادی دانشگاه میکنه و نویسنده تأکید داره بگه هرکی توی یک کاری استعداد داره و تا حالا که من برداشتم این بوده تأکید داره یلدا و فرزانه در خونه داری و شوهر داری استعداد دارن. مگه در آیندهی سریال اتفاقای دیگهای برای این دو کاراکتر بیفته که امیدوارم نویسنده خودش رو از این منجلاب فکری نجات بده. امروز در سکانسی که یحیی داشت خبر طلاقِ فرزانه رو به شهاب میداد، یک دیالوگ تلخ و یک صحنۀ تلخ اتفاق افتاد:
دیالوگ تلخ- شهاب توی ذهنش گفت فرزانه جدا شده، خوبه پس من که هزارتا عیب دارم اینم عیبِ فرزانه. توی جامعهای که خانمهای مطلقه به اندازه کافی مشکلات دارن که به سختی بتونن کمر صاف کنن، این فیلم هم با عیب و ایراد جلوه دادن مطلقه بودن قطعا کمکی به حال بیمار جامعه نمیکنه. لازمه بگم مشاور خودم هم که یک خانمه (از طرف بابا و زن بابا معرفی شده) همینجوری فکر میکنه. یک ربع از صحبتهای 3 جلسۀ اخیر ما این خانم سعی داشت من رو متقاعد کنه ازدواج با خانم مطلقه با ازدواج با دخترِ باکره فرق داره و من اشتباه میکنم که میگم فرقی نداره :/ این مشاور مملکته. خانم هم هست. شما سرِ رشته رو بگیر برو سراغ مردا و آدمای عادی.
صحنۀ تلخ -فقط اونجا که شهاب فهمید فرزانه مطلقه ست و دوربین از رو نیش باز شدۀ شهاب، اومد رو کمر شهاب :| دیگه کلا برای 5 دقیقه (5 دقیقۀ تمام بدونِ اغراق) دوربین صورت شهاب رو نشون نمیداد فقط کمر به پایین شهاب رو نشون میداد و بشکنهای شهاب از مطلقه بودن فرزانه. من نمیدونم این کلوزآپ 5 دقیقهای دوربین روی کمر به پایین شهاب سعی داشت به مسائل جنسی اشاره کنه یا فقط ذهن من منحرفه. ولی علی رغم تمامِ تلخ بودن این سکانس، یکی از حقایق جامعه ست. این حقیقت که آزادی جنسی (چه شرعی چه از نگاه عرف) محدود شده به روابطی که یک سرش یک مطلقه ست. توی جامعهای که مرد برای روابط جنسی بازخواست نمیشه و دختر کاملا بینیاز از بحث جنسی معرفی میشه (خود دخترها توی این مورد قطعا مقصرن که میشه ده تا پست در موردش صحبت کرد. واقعا نمیفهمم دخترها رو و این تلاش عجیبشون در بینیاز نشون دادن خودشون در بخش جنسی). این تلخه ولی عجیب نیست که با شنیدن عنوانِ مطلقه، ذهن تمامیمردهایی که با این عنوان سر و کار دارن، اول سراغ افکار جنسی میره. این معضل باید توی جامعه حل بشه. که البته گفتم مشکلات جنسی این ایران حل شدنی به نظر نمیاد.
بسیجی خوب - بسیجی بد
باز دم یحیی گرم، دم تیپ شخصیت آرش مجیدی در این سریال گرم که افکار ناصحیح شهاب رو اصلاح میکنه. تیپ آرش مجیدی رو توی این سریال خیلی دوست دارم. قبلا هم گفتم نمیشناختمش ولی خیلی از بازیش خوشم اومد. از این تیپ بسیجیهای خوبه. لابد میگین مگه بسیجی خوب و بد داریم؟ خوب اگر از نظر شما بسیجی خوب و بد نداریم، باید بگم که قطعا شما یک بسیجی بد هستید. فقط بسیجیهای بد و ظالم هستن که با تقسیم بندی تفکر بسیجی به بسیجیهای خوب و بد مشکل دارن. مثل این دیالوگ پایین من در گپ پسرونهی خودمون. که تنها کسی که به این تقسیم بندی اعتراض کرد، امیرحسین ولی اله زاده بود. هم دورۀ ما در مهندسی نفت دانشگاه شریف و مؤلف کتابهای کنکور، که به دلیل افسردگی نتونست ارشد و دکترای پیوسته ش رو در دانشگاه رایس امریکا تموم کنه و دست از پا درازتر برگشت تهران. و الان یه سِمت مدیریتی نفتی در یکی از ارگانهای بنیاد مستضعفین (فکر کنم) داره (منم نمیدونم بنیاد چه ربطی به نفت داره :|). ولی چنین سمت مدیریتی، اگر یکی از حداقل پیشنیازهاش کارت بسیج نباشه، واقعا احمقانه به نظر میاد. در حالی که این امیرحسین همیشه یکی از اولین منتقدین بسیج و نظام اسلامینشون میده خودش رو. از این عینک فوتوکرومیکهای ریش آکبندِ کوسهای ترسناک. تفکرای صد در صد بسیجی که خودشون رو بسیجی نمیدونن و در ملأ عام تفکر بسیجی رو هم زیر سؤال میبرن. من به اینا میگم بسیجی بد. اینا همون کسایی هستن که از تقسیم بندی بسیج به بسیجی خوب و بسیجی بد ترس عجیبی دارن، نون اینا توی کوزۀ روغنیه که میگه کلِ بسیجیها مثل همن با همه خوبیها و بدیهاشون. جز این باشه کوزه روغن این افراد میشکنه و نونشون چرب نمیشه.
این دیالوگ رو از من یادگاری داشته باشید. که ابوالفضل، یکی از اون بسیجی خوبا توی گروه تأییدش کرد:
Shahab
بسیجی خوب از بسیجی بد خطرناکتره
۳ ماه تابستونی که توی شتابدهنده آتیه پردازان کار میکردم یه سری بسیجی واقعا خوب هستن مثل دکتر حسین علیزاده و دکتر قانعی و دکتر حمید نجارزادگان آدم حظ میکرد باهاشون حرف میزد. ولی مدیر عاملا از اون *****ها بودن مثل شفیعی و ابوچناری و شیخی
بسیجی خوب فقط چربش میکنه که بسیجیهای بد فرو کنن
Abolfazl:
این رو سال اولی که عضو شدم یک نفر بهم گفت
برای همین خیلی سریع کشیدم بالا که بالادستم کسی نباشه چرب بشه
Amirhosein
مگه بسیجی خوب و بد داریم؟ :|